ناتمام
شانزدهم آبان، اولین سال صدور حکم ابقای عزت الله ضرغامی بر ریاست سازمان صدا و سیما از سوی رهبر انقلاب بود. بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای آملی لاریجانی! اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام نامه را آغاز کنم که این نامه من به شما نیست؛ ناله من از دستگاه قضاست و ناله را با شیون شروع می کنند نه با درود. پس چه سلامی و چه علیکی؟ و تا دیر نشده بسم الله! ریاست قوه قضاییه! این نامه را و در حقیقت این ناله را در حالی دارم مکتوب و فریاد می کنم که در “مسجدالحرامم” و دقیقا نشسته ام مقابل “رکن یمانی”. زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد. الحمدالله در چنین مکان مقدسی، یارای دروغم نیست و سخن جز به صداقت اما با صراحت نمی توانم بُرد که هر گاه چشم از این صفحه برمی دارم کعبه را خانه خدا را می نگرم و بیش از پیش وجود خدای داور را احساس می کنم. در چنین جایی بر خلاف وجدان، اگر هم بخواهم، توان حرف زدنم نیست. پس با دقت نامه ام را بخوانید و با همت مضاعف ناله ام را گوش کنید. چند روز پیش و در همین حج و با سوء استفاده از اینترنت پرسرعت آل سعود و به مناسبت رد کردن شمارگان وبلاگم؛ “قطعه مقدس 26″ از عدد یک میلیون بازدید، در قامت یک خبرنگار از دوستانم سئوالاتی مطرح کردم که یکی اش این بود؛ “از 20 نمره، چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید؟”. متاسفانه و در کمال بدبختی، میانگین نمره ایشان به دستگاهی که ریاستش بر عهده حضرتعالی است، از عدد درخشان 5 هم کمتر شد اما نه! اشتباه نکنید؛ نزدیک به 60 عزیزی که در این گفت و گوی اینترنتی شرکت کردند، اعضای سایت بالاترین و جرس نیستند. این دوستان را اگر می خواهید بشناسید در یک جمله خلاصه کنم که؛ “ستاره های حضرت ماه اند” و در فتنه ای که گذشت در فضای سایبر، وبلاگ خود را سنگری برای پاسداری از “خامنه ای. دات. آی. آر” در خط مقدم گوگل کردند و با کمترین امکانات و بی هیچ حمایتی از جانب دولت و حتی حکومت، بدترین فحاشی ها و نارواترین اهانت ها به خودشان و پدر و مادرشان را در کامنت های دشمنان متحمل شدند و دل شکسته شاید، خسته هرگز، و فی المثل با دلی خون از عملکرد دستگاه قضایی، هنوز هم در هر فضایی پای کار انقلاب اسلامی اند. هم ایشان شما را همانطور که “آقا” گفته اند “دانشمندی جوان” می دانند اما شما یک شخصیت حقوقی دارید و یک شخصیت حقیقی. ما حتی اگر شما را عمار سیدعلی بدانیم لیکن به عملکرد شما به عنوان رئیس دستگاه قضایی نمره بدی می دهیم. کاش در اجتماع 110 هزار نفری بسیجیان برگه ای توزیع می شد که شمایان چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید. شک ندارم بیش از همان نمره ای که اهالی پای کار قطعه 26 به دستگاه قضایی دادند، نمی دادند. حقیقت این است که ملت 9 دی و ملت 22 بهمن از دستگاه قضایی ناراحت و عصبانی است. چرا؟ عرض می کنم خدمت تان در نکاتی. خوب دقت کنید. 1- چرا “آقا” همچنان باید از فتنه بگوید و نیز از فتنه گران، اما شما نه؟ آیا شان چه کسی در نظام مقدس جمهوری اسلامی از رهبر بالاتر است. این آبروی ما که به برکت جوشش و حرکت دائمی خون شهدای این نظام است، کی و کجا باید خرج شود و ریخته شود؟ نه خون می دهیم، نه خون دل می خوریم، نه پول و نه آبرو و نه هیچ چیز دیگر. و اینگونه چرا و به کدام دلیل، رهبر انقلاب نباید “این عمار” بگوید؟ راستی که “این عمار” رهبر برای چه بود؟ چه کسانی کدام سنگرها را خالی کردند و تنگه احد را به تونل عافیت و وادی مصلحت فروختند، که چنین شد؟ “این عمار” رهبر یعنی که کوچکی مثل من و بزرگی مثل شما آنطور که باید به وظایف خود عمل نکردیم؛ وای بر من و وای بر شما. که هنوز هم و با گذشت این همه روز و این همه ماه، “حضرت ماه” بیش از من و شما مشغول “آه” کشیدن است؛ نمی شنوید؟ آیا شان شما از رهبر بالاتر است که سران فتنه را “میکروب سیاسی” می خوانند و شما همچنان مشغول نگه داشتن احترام سران فتنه اید؟ “آقا” جز به حکمت سخن نمی رانند. میکروب را از بدن باید درآورد. یعنی باید کُشت. چرا شما هنوز سران فتنه را اعدام نکرده اید؟ به کدام دلیل فقهی؟ چرا؟ موسوی برای بالا رفتن از چوبه دار دیگر کدام بیانیه را باید بنویسد و چه توهینی باید به رهبر بکند؟ وای بر من بچه بسیجی و وای بر شمای رئیس قوه قضا که موسوی نظام ما را که برآمده از خون شهدایی است که پدر من کوچک ترین شان بود، متهم به فرعونی گری می کند و ساکتیم. خدایا بر ما ببخش. شما بفرمایید جناب موسوی در آخرین بیانیه خود، چه چیز دیگری باید می نوشت که کک دستگاه قضایی ما بگزد؟ اینکه با رذالت تمام ادعا کنی؛ مولایی که خود را غلام قنبر علی هم نمی داند، “انا ربکم الاعلی” می گوید، آیا مستحق اندک تذکری از قوه قضاییه نیست؟ هزینه توهین به رهبر در این مملکت، از نظر جنابعالی به عنوان سکاندار دستگاه قضا چیست؟ 2- نمی خواهم بر شما جسارت کنم؛ فقط اُف بر من که ادعا می کنم بسیجی ام. تف بر من. موسوی رذل و خبیث که زنش لایق همان جایزه “سکس و فلسفه” مخملباف است، به نظام برخواسته از خون پدرم تهمت فرعونیت می زند، به رهبرم می گوید که ادعای خدایی دارد و من؟ انگار نه انگار. تف بر من. تف بر غیرت نداشته ام که بصیرت نامش نهاده ام. لعنت بر من اگر یک بار دیگر خود را فرزند حاج احمد متوسلیان بدانم که قسم می خورم همین رکن یمانی را همین شکاف کعبه را که اگر بود، سر از بدن موسوی و زنش جدا کرده بود و آن کاری که قوه قضاییه شما، شهامت انجامش را ندارد، انجام می داد. تف بر من. و اف بر شما که یک بار در رژیم شاه، در روزنامه اطلاعات، به امام، اهانت شد؛ آن زمان بیشتر سر و صدا شد که الان. چرا؟ چون یک مشت خواص بی بصیرت، فقط چفیه را در سفر با رهبر و نه در خطر با ولایت به دوش می اندازند. و از جمله این خواص بی بصیرت، یکی هم متاسفانه برادر خود شماست که در روزگار فتنه، پرسه در مه زد و همین که فتنه خوابید با ماه همسفر شد! چیست این که برادرتان می کند آقای آملی لاریجانی؟ چفیه را ایشان چند ماه دیر انداخت روی دوش. وقت فتنه، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی کجا بودند؟ می دانید راز سکوت شان را؟ نکته بعدی را بخوانید. 3- آقای آملی! می دانید شما کی و در چه صورتی جرئت می کنید که سران فتنه را دار بزنید؟ فقط در یک زمان. و آن زمان، زمانی است که شما جرئت کنید و اول، یک سیلی محکم بر گوش خواص بی بصیرت بخوابانید؛ جدای از بستگی قومی و خویشی و حزبی و سیاسی شان به خود. من یک سئوال دارم از شما. به چه حقی، اخوی تان به دیدار بسیجیان می رود و سخنرانی می کند؟ و به چه حقی چفیه بر دوش می اندازند؟ با چه رویی؟ ما که بر خلاف بعضی ها در فضا سیر نمی کنیم؛ “آقا” به چه کسانی گفتند “خواص بی بصیرت”؟ قالیباف که خودش مشهدی است و همشهری رهبر! محسن رضایی که زمان جنگ فرمانده بوده! علی لاریجانی که با “آقا” هزار تا عکس دارد که یکی اش را آقای هاشمی با امام نداشت! ناطق نوری چون روزی مالک اشتر علی بودند، احترام شان بر عمارعلی هم واجب! آن یکی که آن جور، این یکی هم که همچین. نکند رهبر منظورشان از خواص بی بصیرت، ما افسران جنگ نرم بودیم؟ یا نکند “آقا” مرادشان از خواص بی بصیرت، دانشمند فارین پالیسی، جناب کروبی بود؟ آیا ما با خودمان تعارف داریم؟ قوه قضاییه باید عده ای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بی بصیرت با رهبری عکس بگیرند و همسفری کنند. این که دیگر کف خواسته ما از شماست. و اما اینکه چرا برادر شما پرسه در مه زد ایام فتنه را؟ اول اینکه این پرسه در مه زدن را امیدوارم قبول داشته باشید و الا اصلا لزومی ندارد این نوشته را تا انتها بخوانید. چون در آن صورت، من و شما اصلا حرف همدیگر را نمی فهمیم. دیگر اینکه باید بپذیرید که از جمله خواصی که در فتنه 88 بی بصیرتی کرد، اخوی شما بود. و رهبر، بی شک یکی از خواصی را که لااقل در ایام فتنه، بی بصیرت شان نام نهاد، هم ایشان بود. حال می دانید چرا علی لاریجانی در مه پرسه زد؟ این را در یک خط و نکته بعدی و بی هیچ اشاره اضافی می گویم. 4- خواص بی بصیرت، جملگی از این ترسیدند که نظام اگر سقوط کرد، چه؟! بگذار جایی در رژیم بعدی در جمهوری اسلامی قلابی، و نه انقلابی داشته باشیم. ولله به همین خانه خدا قسم به همین رکن یمانی قسم، جز این نبود و همه چیز هم مختصر و مفیدش خلاصه در همین جمله می شود. به خون مطهر پدرم جز این نبود. خودتان هم می دانید که جز این نبود. و صد البته مطمئن تان کنم که این نوشته را این نامه من به شما را و این ناله من از دست شما را رهبر هم خواهند خواند. شک نکنید. 5- این را هم جناب رئیس! مختصر و مفید بگویم؛ اگر شما با سران فتنه و با خواص بی بصیرت که به نظر ما از سران فتنه، منفورترند، تعارف دارید، ما در راه رهبرمان با احدی، حتی با خود حضرتعالی تعارف نداریم. قوه قضاییه بگوید سران فتنه را کی اعدام می کند؟ و اعلام کند که اگر در این کار گستاخی لازم را ندارد، ما حاضریم تک تک سران فتنه را رهسپار جهنم کنیم. آخر کاسه صبر ما لبریز شده است. اگر ما می خواستیم مثل خواص بی بصیرت مثل برادر شما از انقلاب اسلامی دفاع کنیم، به قرآن قسم تا به حال جمهوری اسلامی ده بار کفن پوسانده بود. ما اما مثل پدران مان از رهبر دفاع می کنیم. به همان شور و شری. اگر شما تاب بیانیه های دیگر موسوی را دارید، ما نداریم. ما بی تاب شده ایم دیگر از دست صبر شما. 6- دستگاه قضایی لطف کند و کارنامه خود در قبال فتنه گران را اعلام کند. چند آشوبگر عاشورا توسط شما اعدام شد؟ الان رسیدیم به سالگردش. از این پس هر توهینی که موسوی به نظام مقدس جمهوری اسلامی بکند، ما از چشم صبر شما می بینیم. و چرا نبینیم؟ و اصلا چرا موسوی در بیانیه خود رسما و علنا چند قدم دیگر در فحاشی های خود به جلو برندارد؟ قوه قضاییه که با او با موسوی خوئینی ها با خاتمی با کروبی با عفت مرعشی با محسن هاشمی با فائزه هاشمی و با جمیع آنان کاری ندارد؛ من مانده ام از حجب و حیای سران فتنه! با این دستگاه قضایی، من مانده ام که چرا موسوی رسما به خون شهدا فحش نمی دهد؟ من مانده ام که چرا آشوبگران، دوباره تحرکی از خود نشان نمی دهند؟ با این دستگاه قضایی، چه بزدل اند سران فتنه! و چه بی جگرند آشوبگران عاشورا. 7- لطف کنید و با ما چون شیوخ اهل نصیحت سخن نگویید. ما خود پیر شده ایم از بس در جوانی، پیرهن پاره کرده ایم. ما خود ذغال فروشیم؛ خواهش می کنیم به ما نفرمایید که؛ “آقا” گفته اند سران فتنه را کاری نداشته باشید، تا مردم، خود متوجه قضایا شوند. ما بسیجیان تخسی هستیم؛ لطفا اندرونی و بیرونی نکنید اخبار را. هیچ کس چون ستاره مَحرم راز ماه و اخبار ماه نیست. ما همه چیز را می دانیم. ما اینقدر می دانیم که در روز 9 دی کیفر خواست سران فتنه را ملت نوشت و شما تاخیر کردید در اجرای عدالت. ما ملت پی به فرعونیت سران فتنه، پی به گوساله پرستی شان برده ایم. ما ملت ملتفت شده ایم که سران فتنه گوسفندی به نام سارکوزی را می پرستند. شما لطف کنید و سران فتنه را اعدام کنید. نترسید؛ آب از آب تکان نمی خورد. 8- اینگونه مواقع مدعی باید دلیل اقامه کند. بله! می دانم؛ من اما مدعی نیستم. مدعی شما هستید. شما در مقام عمل و با صبر نابه جای خود ادعا کرده اید که حکم سران فتنه، تا به امروز، اعدام نبوده. غیر از این است؟ بفرمایید با کدام دلیل فقهی و قضایی و محکمه پسند تا کنون موسوی خوئینی ها اعدام نشده است؟ عذر می خواهم از شما. و معذرت می خواهم از همه خوانندگان این نامه… در کدام جماعت و در کدام مجمع مثلا روحانیون و بعضا با حضور خاتمی و به سرکردگی همین جناب خوئینی ها، گفته شد که؛ “ما این بار باید خامنه ای را از تخت پایین بکشیم؟”. خاتمی پشیمان شده یا موسوی و یا موسوی خوئینی ها و یا کروبی و یا عفت مرعشی؟ کدام شان پشیمان شده اند؟ اینها که همچنان همان راه فتنه را می روند. اما اگر شما بگویید خاتمی پشیمان شده، من به شما عرض می کنم؛ چون در مثل مناقشه نیست، شک نکنید که توبه گرگ، مرگ است. این اداها از نفاق این ملعون است و نه از پشیمانی او. منافق ترین سران فتنه همین خاتمی است. گول این ملعون را نخورید. و آیا جز این است که از اولین آمرین فتنه خانم عفت مرعشی بود؟ “بریزید در خیابان ها”، یعنی جناب آقای آملی! بریزید در خیابان ها و علی را از تخت پایین بکشید. چرا این زنی که آمر فتنه بوده، یعنی آمر محاربین بوده و یعنی آمر به قتل غلام کبیری ها و سایر شهدای بسیج بوده، و به کدام دلیل فقهی در دستگاهی که شما سکان دارش هستید، اعدام نشده؟ شما اعدام نمی کنید؛ توقع دارید این زن برندارد بگوید؛ از مهدی هاشمی به گرمی استقبال خواهد شد؟ با چه کسی تعارف دارید شما؟ با استوانه ها و مکعب مستطیل ها؟ اما ما با خون پدران مان تعارف نداریم. ما الکی این همه سال یتیمی نکشیده ایم. آقای آملی! موسوی در بیانیه آخرش به پدر من اهانت کرد، چون “بابای ماست خامنه ای”. من آن کس را که اهانت به بابااکبر کند در کامنت های وبلاگم، شاید بگذرم، اما از موسوی هرگز. دستگاه قضایی بفرماید کی و کجا موسوی را اعدام می کند، که من کارمند جمهوری اسلامی نیستم که نظم این نظام مقدس ببندد دست و پایم را. من فرزند انقلاب اسلامی ام و کاری به اصول قانون اساسی ندارم. اصول قانون اساسی برای من، خطوط وصیت نامه پدرم است. قوه قضاییه برای خودش بهتر است که سران فتنه را اعدام کند. صبر ما دیگر سر رسیده است. 9- جناب آقای آملی! اگر تا پیش از این اعدام سران فتنه، خواسته از روی حقیقت ما از شما بود، از این لحظه به بعد، مصلحت نظام ایجاب می کند که بر اساس عدل و اصول فقهی و محکمه پسند (که ما نمی دانیم؛ شما که می دانید) سران فتنه را اعدام کنید. نیز باید خواص بی بصیرت را به هر گونه که صلاح می دانید، متنبه کنید که چفیه را لباس شهدا را لطف کنند و ندزدند. چفیه را برادر شما متاسفانه اشتباه گرفته با شال گردن. و با پوتین هم آقای قالیباف عکس بیاندازد، ما را فقط یاد “پوتین” می اندازد که جام جهانی بعدی قرار است در این کشور یعنی “روسیه” برگزار شود. حالا جناب آملی! هی این سبزها بردارند و بگویند “مرگ بر روسیه!” 10- و آخر نکته؛ با خبر شدیم دستگاه قضایی بالاخره جواب استخاره اش را گرفت و شهلا جاهد را اعدام کرد. راستی یک سئوال که بیانگر عمق فشلی دستگاه قضاست و این البته فقط تقصیرش گردن شما نیست؛ اگر قرار بر اعدام این زن بر طبق نص صریح قصاص بود، چرا تا این همه کش دار شد؟ فقط قوه قضاییه می خواست همه دنیا را و همه جهانیان را از این موضوع باخبر کند؟ و سوژه دهد دست این و آن؟ آیا این اعدام می بایست به یک پروژه و یک پروسه برای دستگاه قضایی تبدیل می شد؟ و باز یک سئوال دیگر. آمدیم و آن دنیا همین شهلا جاهد جلوی شما را گرفت، که چرا من را عاقبت اعدام کردید اما سران فتنه را نه؟ جواب شما چیست؟ اگر این بنده مرحومه، آن دنیا یقه دستگاه قضایی را بگیرد که؛ چرا من اعدام شدم و فائزه و مهدی و عفت مرعشی اعدام نشدند؟ جواب شما چیست به عنوان سکان دار دستگاه قضایی؟ و مگر مادر شهید حسین غلام کبیری، بخشیده خانم عفت مرعشی را؟ و مگر ملت 9 دی، این اولیای دم و این اولیای خونِ دل مادران و پدران چند شهید داده، بخشیده اند سران فتنه را؟ و مگر خامنه ای بخشیده سران فتنه را؟ شما متحیرم که از کدام کیسه دارید می بخشید؟ خامنه ای آنقدر مهربان و رئوف است که از حق خود بگذرد، اما از حق خون پدران ما و از حق خونِ دل ما، نخواهد گذشت مولای ما. لبیک به خامنه ای است اعدام سران فتنه. کوچکترین لبیک به خامنه ای است. لبیک بزرگتر به “حضرت ماه” کار ما ستاره هاست. آمریکا و اسرائیل جرئت دارند حمله کنند. مثل سگ از ما می ترسند. آمریکا و اسرائیل با 200 کلاهک هسته ای با 2500 ماهواره جاسوسی، مثل سگ از ما می ترسند، شما ببین سران فتنه مثل چی از قوه قضاییه حساب می برند! *** این نکته را اما مجزا می نگارم با تفکیک 3 ستاره که در بالا آمد. می دانید چرا “آقا” شما را به جای جناب هاشمی شاهرودی بر این صندلی خطیر گماردند؟ چون شما علاوه بر عنصر فقاهت و دانشمندی، “جوان” هم هستید. یعنی به تناسب مسندی که بر آن تکیه زده اید، جوان هستید. جوان، نه به معنای خامی و ناپختگی، که به معنای انگیزه و شور بیشتر. مهمترین حکمتی که از انتصاب شما به این سمت، من برداشت کردم این بود؛ جوانان معمولا اگر هم بخواهند قربانی کنند، مصلحت را قربانی حقیقت می کنند. یعنی تشخیص مصلحت سنجان را قربانی عدالت می کنند. هیچ اندیشه کرده اید که چرا همواره “آقا” روی جوان بودن شما تاکید می کنند؟ و شما را فقیه جوان و یا اندیشمند جوان می خوانند؟ پیران را مصلحت سنجی رواست و جوانان را به عدالت طلبی شان می سنجند. در این مهم بسی اندیشه کنید جناب آقای آملی. آخر سخن و شاید به قصد مزاح. آن دیگر برادر شما “جواد” در فتنه نمره خوبی گرفت اما چفیه اش را این دیگر برادرتان می اندازد. ما و اخوان لاریجانی را داستان دور و دراز و پر رمز و رازی است. خداوند پدر فرزانه و حکیم تان را که حقا دانشمندی بی همتا و نمونه ای نادر از علمای اهل فضل بود، با “حضرت باقرالعلوم” محشور و مشهور کند. آمین. و از تحمل و سعه صدرتان ممنون. و اینک “والسلام” که در خود “سلام” هم نهفته دارد! علیک اش را می خواهید بگویید؛ سران فتنه را اعدام کنید. در این نوشته بدون هیچ مقدمه ای می خواهم همه وبلاگ نویسان هیاتی و اهل روضه و پای منبر بزرگ شده را که نسبت عمیق وجودی با حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارند و معتقدند که هرچه دارند از محرم و صفر است، دعوت کنم تا هرکدام در حد وسع، چراغ روضه حضرت اباعبدالله را در خانه وبلاگی خود، روشن نگه دارند. شک نیست که دنیای وب و فضای مجازی از ظرفیت های بالایی برای این کار برخوردار است، حتی قابلیت هایی که دنیای واقعی از آن ها برخوردار نیست، تنوع مخاطبان، ماندگاری تولیدات و حضور بازدیدکنندگان گذری و جریان سازی، موج افکنی و تاثیر گذاری بر حجم انبوه تولیدات و موتورهای جستجو گر از جمله ویژگی های فضای سایبری است که اغیار از آن به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای تحقق اهداف شیطانی خود بهره برده اند و همچنان نیز به آن مشغولند. از سوی دیگر، در این بیان نیز جای هیچ حرفی نیست که إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَة فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لا تَبْرُدَ أَبَداً که یعنی آتش عشق امام حسین علیه السلام در دل های مومنان، هیچگاه سرد نخواهد شد و بلکه بازار آن، همیشه گرم خواهد بود، حرارة فی قلوب المومنین، آتشی سرد ناشدنی که در سرمای سخت نبود معنویت و تاریکی ظلمات فراگیر غفلت بهترین عامل کشش و جاذبه خواهد بود. در این میان، اگر هر وبلاگ از یک مجلس گرفته تا هرچند که بتواند، موضوع یک پست اش را نیز به ذکر روضه ای از امام حسین علیه السلام اختصاص داده و دوستان وبلاگی اش را به مجلس روضه اش دعوت کند، این چراغ روشن خواهد ماند. در روضه نویسی ها، استفاده از مقتل های معتبر و اشعار قوی و همچنین بیان خاطره ای از یکی از روضه هایی که بر دل نشسته نیز بر تقویت بنای نوشته می افزاید. خیلی خوب می شود اگر دوستان در این مسیر از همه ذوق و سلیقه شان استفاده کنند تا روضه نویسی ها در فضای وبلاگی رونق بگیرد و همدیگر را میهمان کنند به جرعه ای از این شراب طهور که اگر در ذهن حتی یک مخاطب تصادفی که بر اثر جستجو به وبلاگ، وارد شده تصویری از روضه امام حسین (ع) نقش ببندند، اجری ناشمردنی دارد. من نیز اینجا شما را به یک روضه کوتاه میهمان می کنم. روضه حضرت علی اکبر علیه السلام، که به نظر من از سهمگین ترین روضه های کربلاست.. السلام علیک یا اباعبدالله پسر، از نگاه پدر ناپدید شد، گرد و غبار همه جا را گرفته بود و اسب ها وحشیانه می تاختند. برق شمشیر و تیرگی تیر های رها در آسمان، تنها تصویر مبهم در فضای غبار آلود معرکه ای بود که از آن صدای نعره های وحشیانه به گوش می رسید. پدر روی انگشتان پا گردن افراشت، اما پسرش را ندید، دوید، روی بلندی، دلش لرزیدن گرفته بود، از روی بلندی ها، پسر را در محاصره ای دهشتناک دید، سواری سیاه پوش را می دید که بانیزه از پشت به سوی پسر، خیز برداشته است، «مره بن منقذ» از یاران عمر سعد را شناخت، از عمق دل فریاد می کشید اما، فریادش در هیاهوی هزار باره فریادها گم شد، دستانش را بسوی پسر دراز کرد، با هر فریاد از روی بلندی کمرش به جلو خم می شد، غبار جنگ بالاگرفت، کسی متوجه نشد که پدر، در فرود آمدن نیزه بر پهلوی پسر پلک هایش را بسته بود یا آن به زمین افتادن پسر را دید؟ اما همه دیدند که تا پدر خواست بسوی میدان بشتابد، فرزند روی زمین افتاده و فریاد حمله صادر شده بود، حسین در حال دویدن به سوی معرکه بود، صدای نعره ها بلند و بلند تر شد و شمشیر زنان بسوی پسر حمله ور می شدند… *** پدر کنار بدن هزار زخم برداشته جوانش به زمین زانو زد، بوی خاک نم زده از خون، در مشامش پیچید، نفسش حبس شد، دنیا را تیره و تار دید، انبوه غم، به یکباره به دلش هجوم آورد، دوست داشت خاک و خون های دلمه بسته را از صورت پسر کنار زند، اما دستش رمق نداشت، نگاهش روی صورت پسر خیره ماند، صورت به صورت پسر چسباند، دلش کمی آرام گرفت، راه نفس در سینه اش باز شد تا بتواند بگرید، صدای سوزناک پدر به گریه های بریده بریده بلند شد که می گفت: قَتَلَ اللّهُ قَوْما قَتَلُوکَ، ما اءَجْراءَهُمْ عَلَى اللّهِ وَعَلَى انْتِهاکِ حُرْمَة رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله ، عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفاءُ… مصطفی آجرلو، وبلاگ نگارستان دیروز یکی از ماهی های خوشگل آکواریوم مرد صبح که از خواب بیدار شدم دیدم جسدش افتاده روی سنکهای کف آکواریوم وقتی رفتم از توی آب درش بیارم دیدم کت فیشه (همون ماهی هایی که کف آکواریوم رو تمیز می کنن)افتاده روی جنازه ی ماهی بخت برگشته و حالا نخور و کی بخورتمام گوشت تن ماهی بی نوا رو خورده بود طوری که تیغهای قفسه سینه ی ماهی زده بود بیرون و لخت لخت شده بود فکر می کنید از دیدن این منظره چه حالی به من دست داد و به یاد چی افتادم چیزی که در ذهنم خطور کرداین جمله ی حضرت رسول بود غیبت کردن به منزله خوردن گوشت برادر مرده ی خود است تصویر واقعی گناه رو جلوی چشمام دیدم بدنم رو لرز برداشته بود بادست لرزون ماهی رو در آوردم و انداختم سطل زباله پای تلویزیون که نشسته بودم قلبم از خوشحالی داشت از قفسه ی سینه ام می زد بیرون تو را می دیدم که چه شجاعانه به دور از همه ی حفاظ های امنیتی طوفان به پا می کنی در لبنان و همینه ی این طوفان تا آن طرف مرز اسرائیل را در هم می نوردد کیف کردم وقتی سید حسن گفت قدم روی چشم ماگذاشتی خیلی خوش آمدی وقتی لبنانی ها با آن لهجه ی شیرین عربی به این قشنگی به تو خوش آمد می گفتند انگار تمام لبنان را می دیدم که تمام قدایستاده به استقبال ایران وقتی بغض کرده بودی من در ایران به جای تو گریستم از شوق ای همه غرور و عزت با خود م گفتم اگر من به جای اوباما،کلینتون، بوش ،نتانیاهو، لیونی،کامرون، سارکوزی و ... بودم تا الان از حسودی یا ترکیده بودم یا خودم را کشته بودم که هر جا می روند سنگ و تخم مرغ گندیده و کفش حواله شان می کنند و احمدی نژاد را با این شکوه و عظمت می پذیرند وقتی سید حسن گفت ما بوی امام خمینی را از تو استشمام می کنیم و نفسهای امام خامنه ای را در تو احساس می کنیم دیدم راست می گوید این سید ما بسیجیان خامنه ای با نفس های حضرت آقا نفس می کشیم باید هم در احمدی نژاد نفسهای خامنه ای را حس کنندمن هم بوی خمینی را از لبنان استشمام می کردم دیدم چطور همه ی لبنان سرشار از بوی خمینی ست هر جا که رفتی با تو آمدم بیروت، ضاحیه ، بنت جبیل ودانشگاه لبنان قبل از سفر شنیده بودم :احمدی نژاد در مرزجنوب به صورت نمادین سنگی به سمت اسرائیل پرتاب خواهد کرد در بنت جبیل لحظه شماری می کردم سنگ را به سمت اسرائیل پرتاب کنی به نمایندگی از همه ی ایران که یک سنگ تو 70 میلیون شاید یک میلیارد سنگ می شد و صاف می خورد وسط تلاویو ای کاش این کار را کرده بودی که این عقده نشود در دل ما که لااقل در طول عمرمان ما هم یک سنگ به سوی اسرائیلی ها پرت کرده باشیم می دانی چه ها می کرد این 70 میلیون ویا شاید یک میلیارد اسرائیل دفن می شد زیر خروارها سنگ بغض و نفرت مسلمانان
حضرت آیت الله خامنه ای در حکم انتصاب دوباره ضرغامی برای وی مدتی یک ساله تعیین کردند و از وی خواستند که نشانههای تحول درخواست شده در حکم انتصاب، در یک سال اول دیده شود.
به هر روی، اکنون یک سال از صدور این حکم گذشته و باید کارنامه یک ساله رسانه ملی را مبتنی بر این شاخص سنجید. در همین زمینه، بسیاری از فعالان فرهنگی، تشکل های دانشجویی و مردمی عرصه های فرهنگ و هنر و رسانه انقلاب اسلامی، نامه ای به محضر رهبر انقلاب منتشر کرده اند که به شرح زیر می آید
نامه فعالان فرهنگی و تشکل های مردمی عرصه های فرهنگ و هنر و رسانه انقلاب اسلامی درباره عملکرد سازمان صــــدا و سیــــما در اولین سالگرد حکم رهبر معظم انقـلاب اسـلامی حضرت آیت الله خامنه ای
«باید این دستگاه، دستگاهی باشد که بعد از چند سال تمام قشر ملت را روشن کند، تمام را مبارز بار بیاورد، تمام را متفکر بار بیاورد. تمام اینها را مستقل بار بیاورد، آزادمنش بار بیاورد، از غربزدگی بیرون کند؛ استقلال به مردم بدهد.» امام خمینی(ره)
«از تجربههای موفق یا ناموفق دوره پنج ساله، باید برای رساندن این رسانه به کیفیت برتر سود ببرید و با زمانبندی برنامهها و تعیین شاخصهای قابل اندازهگیری، حرکت مجموعه را تکمیل یا تصحیح نمایید. انتظار دارد نشانههای این تحول در اولین سال مسئولیت جنابعالی مشاهده شود.» (بخشی از حکم رهبر انقلاب در انتصاب دوباره آقای ضرغامی به ریاست سازمان صدا و سیما)
محضر ولی امر مسلمین جهان، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله العظمی خامنهای
سلام علیکم
با گذشت یک سال از انتصاب مجدد جناب آقای عزت الله ضرغامی به ریاست سازمان صدا و سیما، فرزندان انقلابی شما در سراسر کشور به مروری کوتاه بر عملکرد این سازمان و مدیریت ایشان نشستهاند. البته نقد سازمان صدا و سیما از منظر انقلابی که فراتر از نقد یک فرد و دو فرد، و در واقع نقد نگاههای غلط و فرآیندهای غلط حاکم بر برنامهریزی و مدیریت این دستگاه حساس است، سابقهای طولانی دارد.
پرچمدار این نوع نقد، خود حضرت عالی بودهاید. نیروهای دلسوز و انقلابی سالهاست از تریبونهای مختلف کوشیدهاند رسانه ملی را در مقایسه با آرمان دانشگاه عمومی و زبان گویای انقلاب اسلامی مورد نقد قرار دهند. نقدهایی که هرچند دلسوزانه، متخصصانه، مبتنی بر گفتمان انقلاب اسلامی و اغلب متضمن راهکارهای ایجابی فراوانی بوده است، اما کمتر مورد توجه مسئولان قرار گرفته و با پاسخهای کلی و برگزاری جلسات نمایشی هم اندیشی و ارایه گزارش کارهای توجیهآمیز مواجه شده است.
اتفاقات سال گذشته نیز از جهات مختلفی توقع مردم انقلابی کشور را نسبت به تحول در این سازمان افزایش داد. چرا که صداوسیما باید هوشمندانه به رفع این فتنه و بلکه تلاش برای پیشگیری از آن اقدام میکرد. فراموشی چندین ساله گفتمان اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی، به انزوا رفتن اندیشههای امام و رهبری و عدم پیگیری جدی، عمیق و مستمر مطالبات عدالتخواهانه و تبعیض ستیزانه مردم، ترویج فرهنگ رفاه زدگی، سطحی نگری شهری و ابتذال، مشکل جدی صدا و سیما در طول دو دهه گذشته بوده و خود، یکی از بسترهای پنهان شکلگیری فتنه و دادن مجال فکری و فرهنگی به دست نااهلان و نامحرمان است.
از جهت دیگر، در انتخابات اخیر ریاست جمهوری برای اولین بار، رأی شهرستان ها، روستاها و عشایر کشور با رأی اکثریت شهر تهران مخالف بود. انکار دراز مدت اکثریت غیر تهرانی در محافل نخبگانی و روشنفکری، کرسی های آکادمیک و رسانههای ریز و درشت از جمله رسانه ملی به انکار رأی آنان در این انتخابات نیز انجامید. اکثریتی که همیشه در حاشیه اخبار، گزارش ها، مستندها، سریال ها، تحلیلها و... بودند، به کاندیدایی که به هر دلیل در تهران مورد اقبال کمتری قرار گرفت، رای دادند و از خواص مورد نظر صدا و سیما پیشی گرفتند. به نظر ما، رسانه ملی به طور جدی در حوادث سال گذشته سهیم بوده و باید پاسخگوی به حاشیهراندن اکثریت غیر پایتخت نشین و نگاه مقطعی به آنان باشد.
تجربه های کوتاه، مقطعی و ناقص رسانه ملی در راه دادن به گفتمان انقلابی و نیروهای انقلابی در سال گذشته، نشان داد که چه عطش فراوانی به نگاه ناب انقلابی و مردمی در سراسر کشور وجود دارد. مسئولان رسانهای که همیشه در عمل، تئوری «دیگر حرفهای انقلابی خریدار ندارد» را پیاده میکرده و میکنند، از استقبال فراوان مردمی نسبت به سادهترین و حداقلیترین برنامههای انقلابی غافلگیر شدند. در حالی که باید با شناخت قبلی این عطش و نیاز، فعالانه در این مسیر گام برمیداشتند و نه این که حرکت اصلی خود را در فضایی منفعلانه و مقلدانه در برابر رسانههای غربی و ادبیات حاکم بر امپریالیسم فرهنگی جهان، تعریف کرده و از نیروها و سوژههای انقلابی در حد سوپاپ اطمینان و دستمایهی بیلان کار استفاده کنند. جالب این جاست که هربار فرصتی برای طرح گفتمان جدی انقلاب اسلامی در صدا و سیما فراهم شده است، در اولین موشکافیها نقش خود صدا و سیما در بی توجهی به آرمانهای انقلاب اسلامی و به انزوا بردن آنها معلوم شده است. برنامههای اینچنینی به هیچ وجه تکلیف بر زمین مانده رسانه ملی را ادا نکردند و فقط نشان دادند چه حجم عظیمی از کار انقلابی باید در صدا و سیما دنبال شود.
ما به عنوان جمعی از تشکلها، نهادهای مردمی، مؤسسات فرهنگی و فعالان و هنرمندان انقلاب اسلامی، به حکم وظیفهی شرعی و تعهد خود در برابر انقلاب و رهبری، به شرح زیر متذکر آسیبهای سازمان صدا و سیما شده و معتقدیم ریاست و سایر مسئولان این نهاد مهم فرهنگی به طور جدی موظفند نسبت به این آسیبها و مشکلات در مقام پاسخگویی و اصلاح برآیند:
1. امروز حضور روشنفکران معاند یا مذهبیهای سکولار و انجمن حجتیهای در شبکههای تلویزیون به امری عادی تبدیل شده و حضور نادر نیروهای حزب اللهی و برنامههای حزب اللهی در صدا و سیما معمولا مایه اعجاب می شود. افراد خنثی یا مخالف در رسانه ضریب بیشتری از نویسندگان و هنرمندان انقلاب پیدا می کنند. به همین صورت آثار تولید شده هنر انقلاب هم معرفی نمی شود و انعکاسی در صدا و سیما پیدا نمی کند. به طور کلی تفکر حزب اللهی به ندرت خود را در برنامه های مختلف تلویزیون خصوصا در حوزه های اجتماعی ،فرهنگی و هنری مشاهده می کند و به جای آن حضور روشنفکرمآبان خنثی و حتی معاند در آنتن و حتی گلوگاه های رسانه ملی به امری عادی تبدیل شده است.
2. تبلیغات تلویزیونی و ترویج روزافزون مصرفگرایی علاوه بر خطرات عامی که دارد، به طور مضاعف مخل فرهنگ اصیلی است که در دل روستاها و شهرهای کوچک همچنان جریان دارد. فرهنگ تولید و تلاش، در کنار قناعت و اقتصاد در مصرف، رمز سلامت اقتصادی و فرهنگی در سنت اصیل بومی ما است. اگر رسانه ملی برای طبقات مصرفگرای شهرهای بزرگ، علاقهای به حفظ این فرهنگ ندارد، دلیل نمیشود تبلیغات مخرب خود را در سراسر کشور و با مخاطب طبقات مولد انجام داده و در یک سیر غیر قابل برگشت بر شدت آن بیفزاید. بگذریم از این که هیچ توجیهی وجود ندارد که رسانه ملی با داشتن بودجههای مصوب، به بهانه گرفتن هزینه تبلیغات به دامن مصرف زدگی و غرب زدگی و ایجاد بازار مصرف برای کالاهای خارجی - آن هم در شرایطی که بعضی از کشورهای تولیدکننده در سال جاری در تحریم اقتصادی کشور شریک شده اند - بغلتد.
3. صدا و سیما پیش از استقرار دولت عدالتخواه آقای احمدی نژاد، بیشتر به پیگیری مطالبات عدالتخواهانه توجه نشان میداد. هرچند در آن زمان نیز نقدهای جدی به نوع نگاه رسانه ملی به مقوله عدالت و عدالتخواهی وارد بود. اما به هر حال، وضعیت، بهتر از رکود فعلی بود. صدا و سیما باید توضیح دهد پس از دو بار رأی قاطع مردم به عدالت محوری چه تغییر و تحولی در برنامهسازیهای خود در این راستا انجام داده است و چقدر توانسته است قدر این ظرفیت را بشناسد و پتانسیلهای آن را احیاء کند.
4. تاکیدات حضرتعالی بر ادامه مناظرات درباره مسائل مختلف کشور، تنها در یک برنامه که تداوم نیافت، متجلی شد. مقولات اساسی و مهم برآمده از روح انقلاب اسلامی حتی در حد برنامه های ساده سیاسی همچون گفتگو و مناظره مطرح نشده و نمی شود. مقولاتی که مساله اصلی منازعات سیاسی امروز است؛ همچون اشرافیت نخبگان ومسوولان، ساده زیستی، عدالت، فساد اقتصادی و سیاسی، رانت خواری و پارتی بازی، ریاکاری و اسلام قشری و غیره.
5. در رسانه ملی، دردهای مردم کشور همیشه در حاشیه دردها و مشکلات مردم پایتخت مطرح شده است. برای مثال معضل ترافیک یا آلودگی هوا که مشکل تهران و چند شهر بزرگ کشور است، انبوهی از برنامههای آموزشی، کارشناسی، طنز و داستانی را اشغال کرده است. اما مقوله دردناکی مانند زمینخواری با این که مقولهای مبتلابه در کل کشور است، ارزش مطرح کردن ندارد. واقعیت تلخ این است که فقط برخی اصناف و اقشار و احزاب و طیفها ی خاص ابزار فشاری برای تحت تأثیر قراردادن این سازمان از بیرون در دست دارندو رسانه ملی تحت تاثیر همین اقلیت زیاده خواه به فکر شکستن خط قرمزها به نفع مستضعفین نمیافتد. صدا و سیمای مدعی شکستن خط قرمزها، باید پاسخ بدهد که چرا خط قرمزهای مبارزه با مفاسد اقتصادی را نمیشکند.
6. استفاده مناسبتی و مقطعی از تنوع قومی و تکثر فرهنگی در مناطق مختلف کشور، از دیگر نقاط تاریک عملکرد صدا و سیماست. لباسهای محلی و گویشهای مختلف در مناسبتهایی از قبیل انتخابات، ظهوری سمبلیک، تزئینی و موقتی پیدا کرده و دوباره تا مقطع بعدی از صفحه تلویزیون محو میشوند و جای خود را به دغدغههای بالاشهرنشینان تهران میدهند. در شرایطی که صدا و سیمای ما باید سراسر جهان اسلام و بلکه تمام جهان را همچون محیط بومی خود بازشناخته و براساس نگاه انقلابی منعکس کند، متأسفانه شاهد چنین نقص غیرقابل اغماضی حتی دربارهی خود کشور هستیم.
7. در پوشش و انعکاس مسائل خارجی و جهان اسلام برنامه های تولیدی صدا و سیما در حد ناچیز و نوع اخبار و گزارشهایش مبتنی بر اخبار تلکسهای خارجی است و این وضع باعث شده مخاطب عادی با وجود شنیدن مکرر اینگونه اخبار، اطلاع چندانی از واقعیت مردم عراق، افغانستان یا پاکستان نداشته باشد. این بی خبری حتی در میان خواص و نخبگان سیاسی هم وجود دارد. همچنین در تولید خبر و انعکاس مشکلات روزانه زندگی مردم ضعف و کوتاهی مشهودی وجود دارد. تولید و انعکاس اینگونه خبر و گزارش که بسیار برای اصلاح امور حیاتی است، تصادفی است و در بسیاری اوقات به مواجهه خبرنگاران صدا و سیما بامسائل خاصی همچون تاخیر فلان هواپیما یا خطای لپی فلان وزیر محدود است.
8. فقر مسأله و فقر مضمونی که امروز صدا و سیما را به جایی کشانده که مهمترین و جذاب ترین برنامه هایش ماجراهای حاشیهای و مبتذل تیمهای فوتبال باشد، ریشه در بی دردی و بی دغدغگی مدیران سازمان و غفلت عظیم آنها از ظرفیتهای رسانهای انقلاب اسلامی دارد. ما معتقدیم رسانه ملی، با این نوع مدیریت نمی تواند ادعای پرچمداری در جنگ نرم و مبارزه با تهاجم فرهنگی دشمنان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی را داشته باشد.
9. انفعال عملی از انفعال فکری و معرفتی متولیان فرهنگی آغاز میشود. بی اعتقادی به جنگ حق و باطل، جنگ اسلام ناب و اسلام آمریکایی و جنگ فقر و غنا و تقلیل دادن دینداری و انقلابیگری به مقولاتی صرفاً فردی یا مناسبتی، صدا و سیما را خود به خود تبدیل به رسانهای با گرایش سرمایهداری غربزده و تریبون محافظه کاران منفعل کرده است. تقلید از شبکههای بیگانه، فانتزیتر شدن ادبیات رسانهای و حجم عظیم سریال ها و تبلیغات سرگرم کننده به نفع مصرفگرایی و تفاخر و تکاثر نتیجه چنین فضایی است. چاره تمام این مشکلات، بازگشت به نگاه عمیق نبرد فرازمانی و فرامکانی حق و باطل و جدی گرفتن آرایش جنگی برای رسانه ملی در فضای حساس و سرنوشت ساز ملی و بینالمللی امروز است.
در پایان ما به عنوان فرزندان رهبر انقلاب اسلامی اعلام میداریم ضمن ارج گذاری به خدمات و تلاشهای نیروهای مخلص داخل سازمان صداوسیما، همچنان مطالبات و منویات معظمله از نهادها و متولیان فرهنگی از جمله صدا و سیما را پیگیری کرده و تا هنگامی که مسئولان این سازمان در گزارش سالانه خود به فهرست بلند بالای کارهای نکردهی خود اعتراف نکرده و براساس آرمانهای انقلابی و واقعیت پویا و زندهی مردمی انقلاب اسلامی دست به تحولات اساسی در سازمان صدا و سیما نزدهاند، پای از میدان نقادی و پرسشگری بیرون نخواهیم کشید و با بیلان کارهای تشریفاتی قانع نخواهیم شد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
فعالان فرهنگی و تشکل های مردمی عرصه های فرهنگ و هنر و رسانه انقلاب اسلامی ایران
بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد (زنجان)
بسیج دانشجویی دانشگاه (تبریز)
بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی (اصفهان)
موسسه فرهنگی نرم افزاری آرمان (مشهد)
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی (شاهرود)
گروه جهادی دانشگاه امام خمینی (ره) (کرمان)
گروه جهادی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان (اصفهان)
گروه جهادی دانشگاه علوم پزشکی کاشان (کاشان)
گروه جهادی نسیم وصال (طلاب قم)
موسسه صبح روشن (زاهدان)
گروه جهادی عباد (طلاب قم)
بسیج دانشجویی دانشگاه (اصفهان)
موسسه رایت الهدی (کرج)
گروه جهادگران جهاد دانشگاهی (ایلام)
کانون همیاری دانشگاه محقق اردبیلی (اردبیل)
کانون ثمرات جوانان (ورامین)
گروه جهادی شهر آسمان (خرمشهر)
گروه جهادی خادم الشهدا (فردوس)
گروه جهادی خودجوش دانشگاه شیراز (شیراز)
بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد (دشتستان)
گروه جهادی دانشگاه آزاد (قائمشهر)
گروه جهادی الزهرا (اصفهان)
گروه مهاجر(سمنان)
گروه جهادی خادمان امام رضا (هریس)
گروه جهادی دانشگاه صنعتی مالک اشتر(اصفهان)
گروه جهادی دانشگاه منابع طبیعی (گرگان)
گروه جوادالائمه دانشگاه (یزد)
موسسه جهادگران منتظر (یزد)
گروه جهادی دانشگاه دولتی (یاسوج)
بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی (نجف آباد)
گروه جهادی ردپای یار(علوم پزشکی گناباد)
گروه جهادی جمعیت اسلامی خیزش (شیراز)
گروه جهادی حامیان سبز تاسیس 1384(یاسوج)
جمعیت طلاب عدالتخواه (قم)
کانون عدالتخواهی قسط (شاهرود)
موسسه سفیران وحی (اراک)
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی (شاهرود)
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه (بوشهر)
بسیج دانشجویی دانشگاه (بوشهر)
بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی (قم)
تشکل دانشجویی الهدی دانشگاه آزاد اسلامی (نجف آباد)
موسسه آرمان (دزفول)
موسسه وارثین (دزفول)
کانون مقاومت (دزفول)
گروه جهادی مهرگان سبز (تاسیس 83) (اراک)
گروه جهادی حیات طیبه (ایلام)
موسسه مهر ماندگار (ایلام)
موسسه بلاغ مبین (قم)
مجمع مطالبه مردمی (مشهد)
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی (مشهد)
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور (مشهد)
بچه های کتاب (مشهد)
موسسه میعاد حقیقت (کرمان)
گروه جهادی نسیم وصال (طلاب قم)
موسسه صبح روشن (زاهدان)
موسسه یا مهدی (دزفول)
کانون جلسات قرآن (دزفول)
کانون مصباح (دزفول)
کانون میثاق (دزفول)
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور (دزفول)
کانون یالثارات الحسین (دزفول)
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان (خرمشهر)
بسیج دانشجویی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان (تبریز)
مجمع اسلامی دانشجویان پیرو خط امام دانشگاه تربیت معلم آذربایجان (تبریز)
بسیج دانشجویی دانشگاه علمی کاربردی استان آذربایجان شرقی (تبریز)
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور (تبریز)
کانون قرآن وعترت دانشگاه پیام نور (زرین شهر)
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی (سهند)
بسیج دانشجویی دانشگاه هنر اسلامی (تبریز)
مجمع دانشجویان عدالتخواه دانشگاه شهید باهنر (کرمان)
بسیج دانشجویی دانشگاه (اراک)
انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه (اراک)
مشکات اندیشه (جیرفت)
کانون جوانان جنوب (کهنوج)
کانون فرهنگی مسجد سید الشهدای (علی آباد)
انجمن اسلامی دانشگاه شهید چمران (کرمان)
کانون فرهنگی فرزندان آفتاب (آستانه)
هیأت فرهتگی مذهبی سائلین الحسین شهرستان (رشت)
تشکل آرمان دانشگاه صنعتی (اصفهان)
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی (اصفهان)
بسیج دانشجویی دانشگاه فنی الزهرا (تبریز)
کانون مطالعات فکری، فرهنگی، سیاسی دانشگاه پیام نور (هفتکل)
کانون اردوهای جهادی دانشگاه پیام نور (هفتکل)
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور (هفتکل)
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی سهند (تبریز)
دفتر ادبیات و هنر مقاومت شهرستان (ایذه)
کانون فرهنگی (قلعه گنج)
کانون فرهنگی (عنبرآباد)
گروه سینمای متعهد (مشهد)
دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (مشهد)
بسیج دانشجویی دانشکده مهندسی دانشگاه آزاد اسلامی (مشهد)
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه پیام نور (مشهد)
Design By : Pichak |